ﺳﺎ ﺍﺱﺍﻡﺍﺱ

﷽‏ دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم!

ﺳﺎ ﺍﺱﺍﻡﺍﺱ

﷽‏ دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم!

بریز ای اشک

بریز ای اشک بی درمان! بریز ای اشک, بر دامان! ندارم چیزِ دیگر را که ریزم بر خیالاتش ستیزم در ایالاتش و میسوزم درونِ گرمیِ آتش بریز ای اشکِ بارانی! بریز ای اشک, آسانی! ندارم هیچ دیگر کاروبار باتو وجودم مرده است در روزگار باتو نمیخواهم بمانم مثلِ خار باتو بریز ای اشکِ بیتابی! بریز ای اشک بیخابی! بکن رحمی به حالِ من نمیدانم چرا بامن چنینش ظلم میداری تمامِ شب نمیدانی گذر دارم به بیداری بریز ای اشکِ بیداری! بریز ای اشک, بیخاری! اگر چه بی تو تنهایم گرفتی تار و پودِ من وجودِ من سجودِ من تمامِ باد و بودِ من بریز ای اشک دیگر من نمی مانم کنارِ تو جوارِ تو خمارِ تو نمی مانم به دارِ تو بریز ای اشک بازهم که هنوز هم خون درجانم شبیهِ آب به جریانم نمی ماند ز گریانم برو دیگر خدا حافظ! بریز ای اشک نالانی! بریز ای اشک طولانی! بریز ای اشک جولانی! نه! دیگر هیچ آمانی! گل آرین آتن,یونان
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد