ﺳﺎ ﺍﺱﺍﻡﺍﺱ

﷽‏ دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم!

ﺳﺎ ﺍﺱﺍﻡﺍﺱ

﷽‏ دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندارم!

همه چیز درگذر است

نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادى به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم می گذرد آن چنانى که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز... هرگز... هرگز!!!!